در مجالی که برایم باقی است ، باز همراه تو مدرسه ای می سازم که در آن همواره، اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند و بگویند خدا، خالق زیبایی و سراینده ی عشق، آفریننده ی ماست در مجالی که برایم باقی است ، باز همراه تو مدرسه ای می سازم که خرد را با عشق ، علم را با احساس تدریس کنند لای انگشت کسی ، قلمی نگذارند ، و نخوانند کسی را حیوان ، و نگویند کسی را کودن! و معلم هر روز ، روح را حاضر و غایب بکند ، و به جز ایمانش ، هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند! مغز ها پر نشود چون انبار ، قلب ها خالی نشود از احساس ، درس هایی بدهند که به جای مغز دلها را تسخیر کند از کتاب تاریخ ، جنگ را بردارند! در کلاس انشا ، هر کسی حرف دلش را بزند ، غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند ، تا کسی بعد از این ، باز همواره نگوید : هرگز ، و به آسانی همرنگ جماعت نشود! زنگ نقاشی تکرار شود ، رنگ را در پاییز تعلیم دهند ، قطره را درباران ، موج را در ساحل ، زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه ، و عبادت را در خدمت خلق ، کار را در کندو ، و طبیعت را در جنگل سبز... مشق شب این باشد ،که شبی چندین بار ، همه تکرار کنیم ؛ "عدل ، آزادی ، قانون ، شادی" امتحانی بشود ، که بسنجند ما را ، تا بفهمند چقدر عاشق و آگه و آدم شده ایم در مجالی که برایم باقی است ، باز همراه تو مدرسه ای می سازم ، که در آن آخر وقت ، به زبانی ساده ،شعر تدریس کنند ، و بگویند که تا فردا صبح ، خالق عشق نگهدار تو مهربون با احساس
بهروز تنها
درست مثل زیر باران ماندن . خیس شدن .
از خدا خواستم مصائب مرا حل کند
8499 بازدید
1 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
7 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian